مرحله دیگر
سه شنبه شب وقتی از خونه مامان بزرگت برگشتیم خونه مرحله ای دیگه از مادر بودنم بود ... ولی سخت ! سختیش بخاطر دیدن اشکای گوله گوله ی تو و مریضی سخت بابایی بود نفسم؛اشکایی که تا حالا اینجوری خودشونو نشون نداده بودن ... دلم کنده شد ! دیشب ... ساعت ٢ : ٢٥ دقیقه صدای جیغ بلند تو منو از خواب پروند ... جیغھات قطع نمیشد ... گریه ھم مھمون چشمای نازت شد ... خدا این اشکای پسر صبوره منه؟؟ طاها ماه دلم ھرکاری میکردم اروم نمیشدی اصلا چشماتو باز نمیکردی بابایی ھم تلاش...
نویسنده :
مامان مریم
9:21